بد نگوئیم به مهتاب اگر تب داریم

دیده ام گاهی در تب ، ماه می آید پایین،

می رسد دست به سقف ملکوت.

دیده ام، سهره بهتر می خواند.

گاه زخمی که به پا داشته ام زیر و بم های زمین را به من آموخته است.

گاه در بستر بیماری من، حجم گل چند برابر شده است.و فزون تر شده است ،

 قطر نارنج ، شعاع فانوس

 

و نترسیم از مرگ

 

مرگ پایان کبوتر نیست.

مرگ وارونه یک زنجره نیست.

مرگ در ذهن اقاقی جاری است.

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید.

مرگ با خوشه انگور می آید به دهان.

مرگ در حنجره سرخ - گلو می خواند.

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.

مرگ گاهی ریحان می چیند.

مرگ گاهی ودکا می نوشد.

گاه در سایه است به ما می نگرد.

و همه می دانیم ریه های لذت ، پر اکسیژن مرگ است

 

در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپر های صدا می شنویم.

 

پرده را برداریم :

بگذاریم که احساس هوایی بخورد.

بگذاریم بلوغ ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند.

بگذاریم غریزه پی بازی برود

کفش ها را بکند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.

بگذاریم که تنهایی آواز بخواند.چیز بنویسد.به خیابان برود.

 ساده باشیم.

ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت.

 

کار ما نیست شناسایی "راز" گل سرخ ،

 کار ما شاید این است که در "افسون" گل سرخ شناور باشیم.

پشت دانایی اردو بزنیم.

دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم.

صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم.

هیجان ها را پرواز دهیم.

روی ادراک فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم.آسمان را بنشانیم میان دو هجای "هستی".

ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.

بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.

نام را باز ستانیم از ابر،از چنار، از پشه، از تابستان.روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.

در به روی بشر و نور و گیاه و ه باز کنیم.

 کار ما شاید این است

 که میان گل نیلوفر و

 قرن پی آواز حقیقت بدویم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان Krystal hh املاک توقف خرید فروش رهن اجاره Jessica tamirkar1 رویای آرامش(دهکده ایرونی) ✩★◎○●←MÃȚŃ~Ę~MÄŅ→●○◎★✩